July 24, 2024

اسلام، چرا و چگونه؟

پرسش‌ها و پاسخ‌هایی کوتاه دربارهٔ اسلام حقیقی

۱ـ دین مهم‌تر است یا اخلاق و انسانیت؟

مقایسه میان دین و انسانیت فقط وقتی مطرح می‌شود که دین را به‌معنی پیروی از فرد یا فرقه‌ای خاص بدانیم؛ در حالی که دین معنایی جز زندگی بر مبنای حساب و کتابی مشخص ندارد و اساساً کسی را نمی‌توان یافت که دین نداشته باشد. حتی کسانی که خدا را قبول ندارند یا به هیچ‌یک از ادیان اهمیت نمی‌دهند هم به هر حال طبق مبنایی خاص زندگی می‌کنند. پس مهم این است که روش بهتری را برای زندگی انتخاب کنیم و دربارهٔ دینی که جهتگیری‌ زندگی ما را تعیین می‌کند سهل‌انگار نباشیم.
البته اگر منظور از چنین سؤالی این است که انسانیت و اخلاق اهمیت بیشتری دارد یا وابستگی به آیین و فرقه‌ای خاص، قطعاً پاسخ این است که اخلاق و انسانیت را باید مهم‌تر بدانیم؛ ولی به‌شرطی می‌توانیم از اخلاق‌مداری خود مطمئن باشیم که علاوه بر اموری چون مهربانی و خوشرویی، در برابر حقایق مهمی که از آنها آگاه می‌شویم نیز تسلیم باشیم و هیچ حقیقتی را نادیده نگیریم. پس حتی اگر احتمال دهیم که خالق هستی برای ما برنامه‌ای نجات‌بخش در نظر گرفته و با این حال نسبت به آن بی‌توجه باشیم، زشت‌ترین بی‌اخلاقی را انجام داده‌ایم و از انسانیت دور شده‌ایم.

۲ـ بهترین دین کدام دین است؟

هر کسی دین خود را بهترین روش زندگی می‌داند؛ حتی آنها که معتقدند به‌جای این حرف‌ها باید به مسائل دیگری اهمیت داد، در بهتر بودن مبنایشان تردیدی ندارند. در این میان اگر کسی بخواهد با رها شدن از بند تقلید و عادت و تبلیغات، آگاهانه دینی را انتخاب کند، با هزاران مکتب روبرو می‌شود که هر یک، ده‌ها دلیل بر برتری خود ارائه می‌دهد.
در این شرایط نه کسی فرصت دارد به بررسی این همه مکتب بپردازد و نه اگر این مسیر را آغاز کند، پایانی برای بحث و جدل‌های مرتبط با هر دلیل خواهد یافت؛ اما در همهٔ این استدلال‌ها یک نکتهٔ مشترک وجود دارد که با دقت به آن می‌توان بهترین مبنای زندگی را به‌دست آورد:

۳ـ آیا عقل انسان می‌تواند راه درست زندگی را تشخیص دهد؟

مهم‌ترین مانع در برابر زندگی عاقلانه و دینداری درست، تصور اشتباهی است که دربارهٔ ناقص بودن عقل وجود دارد و اراده و شهامت لازم را برای تکیه بر خرد انسانی از افراد می‌گیرد و آنان را در برابر ترویج‌کنندگان خرافات خلع سلاح می‌کند.
برای رهایی از این دام باید توجه داشت که تنها معیاری که می‌تواند پایه و مبنای تشخیص درست و غلط باشد، عقل و وجدان انسانی است و اگر آن را ناقص و غیر قابل اعتماد بدانیم، هیچ چیزی، از جمله موضوعاتی چون خدا و فرستادگانش، قابل بررسی و باورکردنی نخواهد بود.
حتی کسانی که از ناقص بودن عقل سخن می‌گویند نیز برای نشان دادن درستی ادعایشان استدلال عقلی می‌آورند و فراوانی خطا در اندیشه‌های بشر را دلیلی بر نامطمئن بودن عقل می‌دانند؛ غافل از اینکه وجود این اشتباهات، دلیلی بر ضرورت تکیه بهتر و بیشتر بر عقل است.

۴ـ چگونه باورهای درست را از خرافات تشخیص دهیم؟

اگرچه پذیرش ارزش و اعتبار عقل، شرطی اساسی برای پیمودن راه انسانیت است، اما با این مقدار، مسیر خردورزی هموار نمی‌شود. زیرا ابهام‌ها و اشتباهات، معمولاً بیش از آنکه دربارهٔ خود عقل باشد درباره تعریف و تشخیص بی‌عقلی و خرافه‌پرستی است.
عده‌ای گزاره‌های ناسازگار با باورهای دینی خود را خرافه می‌دانند؛ جماعتی هر چیزی را که در دسترس تجربه حسی نباشد با چوب خرافات می‌رانند؛ گروهی دیگر طرفداران هر مطلب عجیبی را خرافاتی می‌نامند و برخی خرافه‌پرستی را معادل پذیرش باورهای نادرست می‌دانند.
اما هیچ‌یک از این تعاریف دقیق نیست. چرا که پیروان انحصارطلبانه‌ترین مکاتب نیز ناچارند باورهایی متفاوت را به‌رسمیت بشناسند. همان‌گونه که مادی‌گراترین افراد نیز واقعیت‌هایی را پذیرفته‌اند که زمانی آن را نامعقول و عجیب و نادرست می‌دانستند.

۵ـ راه نجات از عشق و ایمان‌های کورکورانه چیست؟

دشواری زندگی درست و عاقلانه فقط به این‌خاطر نیست که گرایش‌های پست و حیوانی ما را از تن دادن به حکم عقل باز می‌دارد؛ بلکه علاوه بر آن، گاهی تمایلاتی شورانگیز و احساساتی متعالی ناچارمان می‌کند میان عقل و عشق یکی را برگزینیم.
این دشواری وقتی بیشتر می‌شود که بدانیم تنها ایمان راسخ است که می‌تواند انسان را از سرگردانی در برابر انبوه اختلاف نظرها بیرون ‌آورد و بدون جاذبهٔ شیفتگی و دلدادگی، همواره بار شک و تردید بر روح و روان آدمی سنگینی و حرکت او را کند می‌کند.
اگر چه در آرامش‌بخشی ایمان و شورآفرینی عشق تردیدی نیست و این همه خوبی را نباید نادیده گرفت، ولی توجه به فراوانی ایمان‌های مخرّب و آسیب‌ عشق‌های کور، چاره‌ای جز مقدّم و حاکم ساختن خرد انسانی بر هر حس‌ و گرایشی باقی نمی‌گذارد.

۶ـ چرا باید وقت خود را صرف مسائلی کنیم که در دسترس علم انسان نیست؟

پیشرفت شتابان و خدمات فراوان علوم تجربی بسیاری را به این نتیجه رسانده است که فقط به امور محسوس و قابل اندازه‌گیری اعتماد داشته باشند و هر چیزی را که در این تعریف نگنجد، بی‌فایده و پایین‌تر از حدی بدانند که بتوان آن را دانش نامید.
این در حالی است که خود این سخن، معیارهایی را که بر آن تأکید می‌کند، در بر ندارد. ایده‌ها و روش‌هایی که بسیاری از باورهای نادرست را کنار زد و پیشرفت و رفاه را برای انسان‌ها به ‌ارمغان آورد نیز اندیشه‌هایی بیرون از چارچوب دانش‌های تجربی بود.
پس مادی یا غیرمادی بودن یک موضوع، ملاک مناسبی برای ارزیابی آن نیست؛ بلکه مهم، استدلالی است که از یک دیدگاه، پشتیبانی و آن را نزد خرد جمعی پذیرفتنی می‌کند. لذا نادیده گرفتن امور ماورائی بدون بررسی دلایل آنها مبنایی جز ظاهربینی ندارد.

۷ـ روشن‌ترین دلیل برای اطمینان از وجود خدا چیست؟

پس از پذیرش اعتبار اندیشهٔ انسان، مهم‌ترین موضوعی که باید به بررسی آن پرداخت، خدا به‌عنوان پدیدآورنده و تدبیرکنندهٔ هستی است؛ و با توجه به تأثیر فراوان این باور بر نگاه و شیوهٔ زندگی آدمی، نباید در پذیرش یا انکار آن دچار سهل‌انگاری و زودباوری شد.
اگرچه برهان‌های متعددی برای تبیین این اندیشه ارائه شده و از استدلال‌های فلسفی تا استناد به فطرت یا راهنمایی قدیسان، مبنای خداباوری قرار گرفته است، ولی توجه به نقدهای این دلایل، بحث‌ و ابهام‌هایی را پدید می‌آورد که به‌آسانی پایان‌یافتنی نیست.
اما اگر به‌جای جستجوی آفریدگاری انسان‌وار در کنار یا بالاتر از دیگر موجودات، به روشن‌ترین حقیقتی که می‌شناسیم، یعنی به مفهوم وجود و بی‌نیاز بودنش از تکیه‌گاهی بیرونی دقت کنیم، خدا را آشکارتر از هر چیزی، همه‌جا و حتی در درونمان خواهیم یافت.

۸ـ آیا خدا انسان را آفریده یا انسان خدا را در ذهن خودش خلق کرده است؟

در طول تاریخ پر فراز و نشیب بشر، هزاران هزار خدا با تعاریف و ویژگی‌هایی گوناگون به‌عنوان خالق و تدبیرکنندهٔ همه یا بخشی از هستی پرستیده‌ شده و نزاع‌های فراوانی برای اثبات هر یک از این خدایان و نفی معبودهای دیگر در گرفته است.
اگرچه گرایش به خداپرستی بر اندیشه‌ای روشن و مشترک میان آدمیان استوار است که هر پدیده‌ای را به عاملی برتر وابسته می‌داند، ولی چون ذهن انسان به حقیقتی نامحدود و برتر از همهٔ پدیده‌ها راه پیدا نمی‌کند، تصورات خود را به‌‌جای او قرار می‌دهد.
خدایی که به‌ دست آدمی یا در ذهن او ساخته شده باشد، حتی اگر با برترین کمالات توصیف شود، باز هم مخلوقی نیازمند در کنار دیگر موجودات است که به آنها شباهت دارد و خرافاتی چون تجسّد، حلول، خسته شدن یا همکار و فرزند داشتن را می‌پذیرد.

۹ـ چگونه مطمئن شویم خدا همچنان هست یا چند خدا وجود ندارد؟

بر اساس آنچه گذشت دانستیم که در نگاه دقیق‌تر به خداشناسی، پدیده‌های جهان به‌جای آنکه دلیل وجود خدا باشند، نشانه اویند؛ زیرا وقتی به بی‌نیازی کل هستی توجه کنیم، بدون هیچ واسطه‌ای به کمال بی‌انتهایی پی می‌بریم که از هر پدیده‌ای قطعی‌تر است.
از این زاویه به هر چیزی می‌نگریم، آن را جلوه‌ای از همان حقیقت بی‌انتها می‌یابیم، ولی به‌خاطر محدود و نیازمند بودن همه موجوداتی که می‌شناسیم، در یافتن شباهت یا تعریفی که روزنه‌ای را برای شناخت تکیه‌گاه وجود بگشاید ناکام می‌مانیم.
وقتی چنین حقیقت غیر قابل شناخت و در عین حال غیر قابل انکاری را خدا بنامیم، اگرچه خالقی نامشخص د‌اریم، ولی پیش از هر چیزی حضورش را حس می‌کنیم و احتمال نبودن یا شباهتش به صنعتگری که از آفریده‌اش جدا شده باشد را نامعقول می‌دانیم.

۱۰ـ‌ چگونه می‌توان با وجود این همه درد و رنج، به خدایی دانا و توانا باور داشت؟

وجود درد و رنج در جهان قابل انکار نیست. آنچه درباره نسبی یا عدمی بودن شرور گفته می‌شود نیز حتی اگر گره‌ها و دشواری‌هایی را در ذهن فیلسوفان و متکلمان بر طرف سازد، چیزی از مشقت‌‌ قربانیان این واقعیت‌های تلخ کم نمی‌کند.
با این حال، رنج‌آور بودن یک کار لزوما به‌معنی نادرست بودن و نشان‌دهنده نادانی یا ناتوانی انجام‌دهنده آن نیست. زیرا هیچ‌کس در درست بودن رفتاری دردناک وقتی با هدف جلوگیری از رنجی بیشتر یا برای رسیدن به خیری ارزشمندتر انجام پذیرد تردید ندارد.
اعتراضی که در برابر این استدلال مطرح می‌شود این است که شر رساندن اضطراری در جایی خوب است که امکان از بین بردن اساس رنج‌ وجود نداشته باشد؛ ولی خدایی که دانا و توانای مطلق است باید بتواند جهانی پدید آورد که خوبی‌هایش مستلزم این همه درد و بدی نباشد.

۱۱ـ آیا با روشن شدن رازهای طبیعت، جایی برای خدا باقی می‌ماند؟

شواهد نشان می‌دهد ترس و جهل از جمله انگیزه‌های مؤثر بر باور گذشتگان به امور ماورائی بوده است. زیرا بی‌اطلاعی از عوامل طبیعیِ حوادث، بسیاری را بر آن می‌داشته که خدا یا خدایانی را به‌عنوان منشأ و پناهگاه این پدیده‌ها در نظر بگیرند.
اما با روشن شدن نقش فرایندهای مادی به‌تدریج از قلمرو فرمانروایی مباحث الهیاتی کاسته شده و قدرت‌نمایی علم افزایش یافته است؛ تا جایی که امروزه بخش قابل توجهی از نسل جدید، کنار گذاشتن باورهای ماورائی را نشانه رشد فکر و دانایی می‌دانند.
اما باید مراقب بود مخالفت با اندیشه‌ای نادرست ما را در دام خطایی دیگر گرفتار نکند. آری خدای رخنه‌پوشی که فقط حفره‌های دانش را رفو می‌کند، خدایی موهوم است و باید دور افکنده شدنش را به فال نیک گرفت؛ اما حقیقتی که با دلایل منطقی به وجودش پی بردیم، چنین خدایی نیست.

۱۲ـ آیا خدا در جزئیات مداخله می‌کند؟

برخی می‌گویند خدا بزرگ‌تر از آن است که درگیر جزئیات باشد و معتقدند خالق هستی با علم و قدرت بی‌انتهایش جهان را آفرید و با قوانینی مشخص به حال خود رها کرد؛ پس بهتر است به‌جای شناخت فرمان خدا، همین قوانین جاری را شناسایی و از آنها استفاده کنیم.
اکنون با روشن شدن ابعاد شگفت‌انگیز کیهان، صاحبان این اندیشه با اعتماد به نفسی بیشتر، ناچیز بودن انسان و حتی منظومه‌ای که آدمی در آن زندگی می‌کند را شاهدی بر نامعقول بودن دخالت خدا در امور موجودی می‌دانند که ذره‌ای نیز به‌حساب نمی‌آید.
مشکل چنین تفکری این است که خدا را شخصی خاص و جدا از مخلوقات در نظر می‌گیرد که در آسمان یا موقعیتی فراتر از کیهان قرار گرفته و از آنجا بعضی چیزها را کوچک و برخی را بزرگ می‌بیند و بر همین اساس، توجهش به کلیات بیش از جزئیات است.

۱۳ـ آیا خدا با انسان سخن گفته و برای ما پیامی فرستاده است؟

گفتیم تکیه‌گاه و خالق هستی، نه موجودی مشخص و جدا از مخلوقات، بلکه حقیقت نامحدودی است که در درون تک‌تک ذرات جهان، حضور و جریان دارد و همهٔ فرایندهایی که در اجزای خرد و کلان هستی رخ می‌دهد، با لطف و هستی‌بخشی اوست.
این نگاه متفاوت به ما کمک می‌کند تا در برخورد با پرسش مهمی که درباره امکان و چگونگی سخن گفتن خدا با انسان مطرح می‌شود، از موانعی که دخالت او در مخلوقات را نامعقول جلوه می‌داد عبور کنیم و برنامه‌ در نظر گرفته‌شده برای هر موجود را پیامی از سوی خدا بدانیم.
با دقت در قوانین جهان و آنچه در طبع جمادات، غریزه حیوانات و ساختار آدمی موجب راه‌یابی، بقا و تکامل آنها می‌شود به این نتیجه می‌رسیم که چنین ویژگی‌هایی بر اساس شعوری مرموز در هستی به این موجودات بخشیده می‌شود و ما همین عامل ناشناخته را خدا می‌نامیم.

۱۴ـ آیا خدا پیام جداگانه و ویژه‌ای برای انسان فرستاده است؟

آفریدگار مهربان از طریق عقل و وجدان با ما سخن گفته و پیش‌نیازهای گرایش به حقیقت و تشخیص نیک و بد را در نهاد ما قرار داده است؛ همان‌گونه که با ویژگی‌هایی ذاتی در دیگر موجودات، به آنها نیز پیام‌ داده تا هر یک را در مسیری متناسب با خلقتش راهبری کند.
ولی از میان مواهب فراوان این نظام شگفت‌انگیز برای بقا و کمال آدمی، میل نامحدود به دانایی از مهم‌ترین رهیافت‌هایی است که مسیر وی را از دیگر آفریده‌ها متمایز می‌سازد و علاوه بر ارتقای زیست انسانی، پرسش‌هایی را درباره هدف زندگی در ذهن او ایجاد می‌کند.
ویژگی دیگری که مسیری متفاوت را برای انسان فراهم می‌آورد، اراده آزاد او در انتخاب است که می‌تواند سرنوشتش را تغییر دهد و به‌جای هدفی از قبل تعریف‌شده، والاترین اهداف، یا پست‌ترین سرانجام‌ها را برای خود، برگزیند و آینده‌ای متفاوت را رقم بزند.

۱۵ـ پاسخ خدا به مهم‌ترین پرسش‌ انسان را چگونه به‌دست آوریم؟

یکی از موضوعاتی که از دیرباز ذهن‌ها را به خود مشغول ساخته‌، پرسش از معنای زندگی است؛ دغدغه‌ای که از موهبت‌های نظام آفرینش به نوع بشر به‌شمار می‌رود و توجه به آن را می‌توان معیاری برای انسانیت افراد یا سقوط آنها در زندگی حیوانی در نظر گرفت.
اما آیا خدایی که این پرسش را در اندیشه ما قرار داده، پاسخش را نیز در اختیارمان گذاشته است؟ پاسخ مکاتب گوناگون به این معما یکسان نیست و هر یک هدفی مثل رنج یا لذت، آینده یا اکنون، رهایی یا بندگی و دانایی یا سرگشتگی را برای زندگی مطرح کرده‌اند.
این اختلاف نظر نشان می‌دهد نظام آفرینش این پاسخ را به‌صورتی روشن در اختیار همگان نگذاشته و رسیدن به آن را در گرو آگاهی‌ بیشتر قرار داده است. این آگاهی را باید با جستجو در دانش بشری به‌دست آورد و از هر نکته مفیدی برای ارتقای آن بهره برد.

۱۶ـ چگونه تشخیص دهیم یک مدعی واقعاً پیامبر خداست؟

در طول تاریخ افرادی خود را پیامبر خدا معرفی کرده‌ و مدعی دریافت پیام‌ از سوی او بوده‌اند. با توجه به آنچه درباره احتمال پاسخ خدا به پرسش‌های اساسی انسان بیان کردیم، نه می‌توان بدون بررسی این ادعاها را نادرست دانست و نه نسبت به آنها بی‌اعتنا بود.
از آنجا که احتمال فریب در این‌‌‌ مسائل منتفی نیست نباید چنین ادعای بزرگی را به‌سادگی از هر کسی پذیرفت. حتی بااخلاق‌ بودن مدعی پیامبری نیز برای اعتماد به سخن او کافی نیست؛ زیرا گذشته از امکان تظاهر، احتمال توهم نیز در این زمینه وجود دارد.
راه حلی که معمولا مطرح می‌شود، توانایی آوردن معجزه است و پیروان هر دین، معجزات پیامبرشان را دلیل حقانیت او می‌دانند؛ ولی اکنون نه راهی برای بررسی بی‌طرفانهٔ آنها وجود دارد و نه اثری از گزارش‌های مستقل و متواتر تاریخی در این زمینه یافت می‌شود.
آیا اگر امروز کسی ادعا کند پیامبر خداست و کاری را به‌عنوان معجزه ارائه دهد، باید سخن او را پیام خدا دانست؟ حتی کسانی که دلیل حقانیت پیامبر خود را معجزه می‌دانند، به این پرسش پاسخ منفی می‌دهند و در چنین موقعیتی بر معیارهای مهم‌تری تأکید می‌کنند.

۱۷ـ آیا انجام معجزه برای اثبات پیامبر بودن مدعی نبوت کافی است؟

باور پیروان ادیان آسمانی به معجزات پیامبران و پیشوایان خود، قابل درک و شایستهٔ احترام است. زیرا کسی که به خدایی با قدرت و علم بی‌انتها ایمان داشته باشد، انجام کارهایی فراتر از توان عادی بشر و قوانین شناخته‌شدهٔ طبیعی را برای او یا نمایندگانش کاملاً ممکن می‌داند و وجود نیروهایی ناشناخته و برتر را در تضاد با عقلانیت و مخالف علم و دانش نمی‌بیند.
اما کسی که هنوز در حال بررسی است و پیش‌فرض‌های مقبول مؤمنان را پیشاپیش، نپذیرفته است، حتی اگر کاری خارق‌العاده را از فردی که مدعی پیامبری است مشاهده ‌کند، حق دارد احتمالاتی چون جادو، فریب، دست داشتن نیروهای شیطانی و مانند آن را منتفی نداند و معجزه را معیاری مناسب یا لازم برای تصدی چنین جایگاهی به‌شمار نیاورد.
تاریخ و آموزه‌های ادیان بزرگی که خود را به پیام‌آورانی از سوی خدا منتسب کرده‌اند نیز همین نکته را تأیید می‌کند و نشان می‌دهد تقریباً هیچ‌یک از یاران وفادار این پیامبران، صرفاً با مشاهدهٔ معجزه ایمان نیاورده‌اند و بیشترین پیمان‌شکنی‌ها و بهانه‌جویی‌ها در برابر پیشوایان دین را کسانی انجام داده‌اند که از نزدیک شاهد شگفت‌انگیزترین معجزات بوده‌اند.
با بررسی این متون مذهبی در می‌یابیم حتی مکاتبی که بر باور به معجزه تأکید دارند، هدف از ارائهٔ این امور خارق‌العاده را اطمینان بخشیدن به مؤمنان و اتمام حجت با دشمنانی می‌دانند که قبلاً با معیاری دیگر به حقانیت فرستادهٔ خدا پی برده بوده‌اند؛ پس لازم است همان معیار اصلی را شناسایی و ارزش و اعتبارش را با نگاهی بی‌طرفانه ارزیابی کنیم.

۱۸-معیار اصلی برای شناخت پیامبران واقعی چیست؟

از یک‌سو متوجه شدیم ممکن است خدا از طریق افرادی خاص، پیامی مهم دربارهٔ هدف زندگی ما فرستاده باشد، و از سویی دیگر دانستیم معجزه، معیار اصلی تشخیص پیامبران واقعی نیست و حتی اگر نشانهٔ معتبری باشد، اغلب افراد به آن دسترسی ندارند. با این اوصاف، آیا راهی برای دست‌یابی به پیام احتمالی خدا باقی می‌ماند؟
شرایط ما در این زمینه مثل موقعیتی است که در مأموریتی مهم، با فردی مواجه می‌‌شویم که خود را پیام‌رسان فرمانده و حامل پاسخ مهم‌ترین ابهام این مآموریت معرفی می‌کند. در اینجا حتی اگر دلیلی مطمئن برای پذیرش ادعای او نداشته باشیم، از کنارش بی‌اعتنا نمی‌گذریم و حتماً محتوای پیام و پاسخ او را بررسی می‌کنیم.
در این بررسی اگر از مجموع شواهد و قرائن متوجه شویم که او دروغ یا اشتباه می‌گوید، تکذیبش می‌کنیم و اگر به صداقت او پی ببریم و پاسخ پرسش‌هایمان را در پیامش بیابیم، این فرصت ارزشمند را مغتنم می‌شمریم و اگر به نتیجه‌ای روشن نرسیم، بدون پذیرش یا انکار بی‌دلیل، تنها به آنچه می‌دانیم درست است عمل می‌کنیم.
این شیوهٔ عقلایی به ما کمک می‌کند در برخورد با مدعیان پیامبری نیز ضمن احترام به کسانی که دلیلی بر خطا یا دروغگویی آنها نداریم، محتوای پیامی را که با آن مواجه می‌شویم، معیار اصلی قرار دهیم و اگر آن را با پیام‌هایی که قبلاً در درون خود از خدا دریافت کرده‌ایم، هماهنگ و اطمینان‌بخش یافتیم، به آن ایمان آوریم.

۱۹- بررسی کدام ادعا لازم است و کدام پیام از طرف خدا نیست؟

با توجه به فراوانی مدعیان نبوت و انواع سخن‌هایی که به خدا نسبت داده می‌شود، عملاً بررسی همهٔ آنها ممکن نیست و خدای حکیم از بندگانش انتظار ندارد تمام عمرشان را در شناسایی پیام‌های احتمالی او صرف کنند. منطقی‌ترین روش این است که هر کس به بررسی همان دینی بپردازد که با آن مواجه می‌شود.
قبلاً توضیح دادیم که هیچ‌کسی بی‌دین نیست و دین هر کس همان مبنایی است که برای زندگی خود انتخاب می‌کند؛ اما باید مراقب باشیم روشی که تحت تأثیر خانواده، محیط، یا عواملی دیگر برگزیده‌ایم، در تضاد با عقل و اخلاق نباشد. برخورد و باوری که در زمینهٔ پیام خدا داریم نیز از این قاعده مستثنی نیست.
پس هر گاه در معرض آموزه‌ و پیامی قرار گرفتیم که ادعا می‌شد از طرف خداست، باید آن را با محک عقل بسنجیم و در صورتی که با ارزش‌های روشن و مشترک انسانی مغایرت داشت، انتسابش را به خدا تکذیب کنیم. زیرا یقین داریم خدا هرگز سخنی غیر منطقی نمی‌گوید و به بدی‌ها فرمان نمی‌دهد.
اما اگر محتوای آن پیام را با آنچه قبلاً در دل و جان خود از خدا دریافت کرده‌ایم هماهنگ یافتیم، حرف حق را از هر کسی می‌پذیریم. حال اگر با بررسی سخن و منش او اطمینان پیدا کردیم که فرستادهٔ خداست، به او ایمان می‌آوریم؛ وگرنه تا وقتی دلیل کافی نداریم، از تأیید یا تکذیب او خودداری می‌کنیم.

۲۰ـ اگر ملاک عقل است، پس فرستادن پیامبران چه سودی دارد؟

در سومین شماره از این سلسله مباحث توضیح دادیم که برای شناخت درست و غلط، مبنایی جز عقل نداریم و اگر به چیز دیگری تکیه و اعتماد می‌کنیم، با اجازه و حکم عقل است. همان‌‌جا گفتیم آنچه نقص دارد، آگاهی و اطلاعات ماست و نه نیرویی که منابع مطمئن دانایی را شناسایی و ارزیابی می‌کند.
ما بسیاری از حقایق را نمی‌دانیم؛ ولی خدا به ما عقل داده تا با آن، اطلاعات معتبر را استخراج کنیم و از این مسیر به علم و معرفت بیشتر دست یابیم. اینکه احتمال ارسال پیام از سوی خدا را جدی می‌گیریم نیز به‌خاطر این است که می‌دانیم اگر سخنی واقعاً از طرف خدا باشد، معتبرترین آگاهی را در بر دارد.
پس اگر آموزه‌های کسی که مدعی پیامبری است با عقل سازگاری داشت، ادعای او را قابل بررسی می‌دانیم؛ و در صورتی که ویژگی‌های او و محتوای پیامش، این اطمینان را در دل ایجاد می‌کرد که فرستادهٔ خداست، به وی ایمان می‌آوریم و حقایقی را که از رموز و جوانب آن آگاهی نداریم، از وی می‌آموزیم.
دلایل منطقی به ما می‌گوید خدا همهٔ اسرار هستی و راه‌های کمال و خوشبختی انسان را می‌داند و اگر پیام و فرمانی بفرستد، حتی اگر حکمت آن را ندانیم، باید با جان و دل بپذیریم و اطاعت کنیم؛ ولی مهم این است که پیام خدا را به‌درستی تشخیص داده باشیم تا محتوایی نامعقول را به خدا نسبت ندهیم.

۲۱ـ آیا می‌توان به اصول مشترک و قطعی عقل و اخلاق دست یافت؟

تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که تنها راه مطمئن برای بررسی ادعای کسانی که خود را پیامبر خدا معرفی می‌کنند، سنجش محتوای پیام آنها با اصول روشن و مشترک عقلانی است. اما مشکل اینجاست که عملاً نقطهٔ اشتراکی در مصادیق عقل و اخلاق وجود ندارد و هر کس نظر و روش خود را منطقی و اخلاقی می‌داند.
جدی بودن مشکل را وقتی بیشتر متوجه می‌شویم که می‌بینیم حتی ارزش‌های بزرگ و مشترکی همچون عدالت و راستگویی نیز در فرهنگ‌ها، مناطق و دوره‌های گوناگون با برداشت‌ها، قیود و توجیهات متفاوت مواجه است و چه‌بسا گروهی یک کار را عادلانه و صادقانه و گروهی دیگر آن را رفتاری غیر اخلاقی بدانند.
در این شرایط تنها چاره‌ای که باقی می‌ماند این است که ضمن درک محدودیت‌های دستگاه معرفتی انسان، هر کس بدون اینکه نظر خود را حقیقت مطلق و مخالفانش را دشمنان حقیقت بداند، همان چیزی را که پس از گفتگو و شنیدن دیدگاه‌های گوناگون تشخیص می‌دهد، به‌عنوان معیار ارزیابی‌هایش در نظر بگیرد.
البته در این میان، بدیهیاتی چون نادرستی تناقض و ارزش‌های مقبولی چون قاعدهٔ طلایی اخلاق به ما کمک می‌کند در تکذیب کسانی که آموزه‌هایی متناقض دارند، یا رفتاری را تجویز می‌کنند که دربارهٔ خودشان نمی‌پسندند، تردید نکنیم و ادعای کسی را بپذیریم که در عمل از تعالیم او نتیجهٔ بهتری می‌گیریم.

۲۲ـ با این همه اختلاف و خرافات، چگونه می‌توان به الهی بودن دین پی برد؟

امروزه هیچ دینی را پیدا نمی‌کنیم که آموزه‌هایی نامعقول نداشته باشد. البته پیروان هر دین، خود را از این مشکل مبرا و دیگران را مصداق آن می‌دانند؛ ولی تقسیم شدن خودشان به گروه‌هایی که یکدیگر را به بی‌عقلی و بی‌اخلاقی متهم می‌کنند، نشان می‌دهد آنها نیز از این آفت مصون نمانده‌اند.
اما آیا این نکته برای اطمینان از اینکه خدا پیامی به‌سوی ما نفرستاده کافی است؟ و با مشاهدهٔ اختلافات و مطالب نامعقول در دینی که با آن سر و کار داریم، باید به این نتیجه برسیم که قطعاً از طرف خدا نیست؟ تاریخ و ویژگی‌های ادیان به ما می‌آموزد در این‌باره عجله نکنیم و بررسی را ادامه دهیم.
تقریباً همهٔ آیین‌ها در گذر زمان دچار دگرگونی شده‌اند و هر متنی می‌تواند دستخوش برداشت‌های متفاوت و حتی متناقض قرار گیرد. پس در مواجهه با دینی که آموزه‌های اصلی آن را روشن و معقول تشخیص داده‌ایم، ولی اختلاف و امور نامعقول نیز در آن وجود دارد، باید همین احتمال را در نظر بگیریم.
برای پی بردن به الهی بودن یک دین، لازم است بدون تکیه بر برداشت‌های رایج و مشهور، به بررسی محتوای اصیل آن بپردازیم و همیشه احتمال دهیم آنچه به‌عنوان دین معرفی می‌شود، با پیام احتمالی خدا متفاوت است. این‌گونه، نه مطالب مخالف عقل را می‌پذیریم و نه به پیام خدا بی‌اعتنایی کرده‌ایم.

می توانید مستقیما با امام جماعت بنیاد تماس بگیرید و سوالات شرعی خود را با ایشان در میان بگذارید و در اسرع وقت پاسخ بگیرید.
برای این منظور می توانید از طریق شماره 0734101111 در واتس اپ و تلگرام پیام ارسال و چت کنید.